مقدمه
آمار نشان میدهد امروزه، بیش از تمام تاریخ، سلامت و زیبایی داراییهای مهمی به شمار میآیند که انسان در تمام جوامع به دنبال آنها است (2، 1). پس طبیعی است دانش و صنفی که در این مسیر قرار دارد نزد آدمیان از منزلت ویژهای برخوردار باشد؛ نتایج تحقیقی در سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی ملل متحد – یونسکو – نشان میدهد حوزۀ سلامت از محبوبترین بخشها برای ادامۀ تحصیل میان دانشجویان در جهان است (3) و آمار داخلی نیز مؤید همین شرایط در ایران است (4)؛ حال آنکه مطابق مطالعات میدانی انجام شده در سالهای قبلتر چنین نبود (5). امروزه کمبود تعداد پزشک خبر مهمی برای جامعه است که برای جبران آن تلاش میشود (6) و هرگاه انحرافی در این حوزه دیده میشود جامعه به تندی نسبت بدان واکنش نشان میدهد (7). همچنین، براساس پیمایش صورت گرفته از نگاه جمع کثیری از شهروندان پژوهش در حوزۀ پزشکی یکی از سه اولویت تحقیقی است (5).
علاوه بر این در آموزههای حقوق عمومی سلامت و بهداشت از مؤلفههای نظم عمومی است که حکومت موظف به تأمین و پایش نحوۀ اجرای آن است (8). بهویژه آنکه با توجه به اسناد حقوق بشری، تأمین بهداشت جامعه از جمله تعهدات مثبتی است که حکومتها در قالب حقوق اقتصادی و اجتماعی بر عهده گرفتهاند (9). به عبارت دیگر، پزشکی از جذابترین و مهمترین موضوعات سیاستگذاری عمومی (10) و اخلاق اجتماعی و نیز در زمرۀ موضوعات اساسی برای کارکرد تنظیمی و تأسیسی حقوق است.
با توجه به نکات بالا پزشکی، بهویژه با مددگیری از یافتههای زیستشاختی، موقعیتی ممتاز در نظام اجتماعی دارد که همزمان پرمنزلت و عموماً با آوردۀ مالی بالاست و این یعنی آنکه از پزشکی نمیتوان کناره گرفت. اما با توجه به آنکه هر یک از این موارد بازتابدهندۀ بخشی از حیات اجتماعی انسانهاست، مدام در معرض داوری اخلاقی و نظام رسمی پاداش و مجازات قرار میگیرد. حال پرسش آن است که در مثلث حقوق، زیستپزشکی و اخلاق، چه مسئلهای میتواند به نحوی خاص این رابطه را بغرنج سازد؟ به عبارت دیگر، دستانداز این مسیر کجاست؟ مقالۀ حاضر با هدف توصیف و تحلیل و با ابزار کتابخانهای متکفل پاسخ دادن به این پرسش است.
تمنای بقا
زمانی که انسان پنجاهمین سال فتح ماه را جشن گرفت، یک چیز در ناخودآگاه ما چرخید: نوع بشر نابود نخواهد شد. تلقی دنیای امروز از «انسان» موجودی ابزارساز و هوشمند است که توانسته به مدد این ویژگی بر اطراف خود تسلط پیدا کند. اما انسان برای حفظ این سلطه علاوه بر توسعۀ فنّاوری، نیازمند «بقا» است. از این رو باید گفت جهان بدون انسان معنا ندارد و بودنِ انسان وابسته به تسلط بر پیرامون است.
تلاش برای جاودانگیِ بقا چنان ریشههای انسان شناسانۀ عمیقی دارد که با توجه به «مرگ آگاهی» دیرینۀ انسان (11)، گاهی رقتانگیز جلوه میکند. این خواست همیشه با بشر بوده و شاید در لابلای آرزوهایی مانند «آبِ حیات» یا «ماشین زمان» بتوان ردپایی از آن را مشاهده کرد. حتی چشم دوختن به آسمان و تلاش برای یافتن «زمینی دیگر» و پراکندن تخم انسان نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. طرفه آنکه گاه برای ملتهایی که همه چیز جز فرهنگ را باختهاند، همین میراث وسیلهای دفاعی برای «بقا» شده است (12).
اما پیشرفت و بقای انسان دائماً در حال تهدید است؛ خشونت میتواند دستاوردهای بشری را نابود کند یا مانع توسعه شود (13). عوامل مختلفی نیز میتواند در جلوگیری از منقرض شدن انسان مفید واقع شود. حوزههای دین، سیاست، اقتصاد، حقوق حتی ورزش میتوانند در همافزایی و همگرایی بشر برای حل مشکل فوق نقشی مثبت ایفا کنند. گرچه، به نظر میرسد حوزۀ پزشکی نقش پر رنگی دارد. چرا که آمار نشان میدهد در میان انواع علل، اصلیترین عامل مرگ و میر انسانها بیماریها هستند (14) و این پزشکی است که با آن مقابله میکند.
با توجه به این موارد، تلاش شده از یک سو احتمال درگیری میان انسانها کاهش یابد و از سوی دیگر با افزایش سطح بهداشت میزان مرگ و میر کمتر شود؛ امری که مطمح نظر مهمترین سازمانهای بینالمللی بوده است. تمام این شرایط، دانش و هنر پزشکی را در مرتبت والایی قرار میدهد؛ پزشکی دانش، هنر و ضامن تداوم نسل بشر است. دانش است چرا که متکی بر پژوهشِ تجربی است. هنر است چرا که بهویژه در شاخۀ جراحی نیازمند تجربه و کارآموزی فراوان است و ضامن بقاست زیرا ودیعۀ الهی یعنی بدن را از گزند بیماریها مصون نگاه میدارد یا آن را درمان میکند.
با توجه به این نکات پزشکی به طور مداوم مدنظر مقامات عمومی است و رابطهای مستقیم با اصلاحات اجتماعی دارد (15). در دورههای مختلف تاریخی هر زمان تصمیم بر آبادانی کشور بوده، اقدامات بهداشتی-درمانی در خط مقدم قرار داشته است. این بدان علت است که حکومت باید از کیان جامعه صیانت کند و مانع نابودی آن شود.
پزشکی اما سویۀ دیگری نیز دارد: سوداگری. آمار بالای عملهای زیبایی از یک سو و نیز فرار مالیاتیِ برخی پزشکان از سوی دیگر نشاندهندۀ آن است که طب، دستکم در برخی موارد، صرفاً به یک «ابزار» در معنای اخص کلمه بدل شده است: ابزار زیبایی و جمعآوری ثروت. نکتهای که قابلیت «کارگزار» و «پیشکار» شدن پزشکان را افزایش میدهد و همین امر میتواند آنان را در مقام عوامل انجام طرحهایی قرار دهد.
توضیح آنکه در دنیای نو- سرمایهداری، زیبایی و ثروت دو مؤلفه مهمِ «به حساب آمدن» است و به عقیدۀ برخی اندیشمندان رابطۀ انسان با محیط اطرافش مدام مسئلهآفرین است (16)؛ حال پزشکی در عصر کنونی علاوه بر اینکه قادر است تداوم انسان در معنای بیولوژیک را تا حدی تضمین کند، شکوه اجتماعی او را از طریق زیباتر کردن (به باور برخی اندیشمندان از طریق ایجاد رضایت و اعتماد به نفس مصنوعی) ممکن میسازد.
پیشرفت پزشکی و اخلاق زیستی
گرچه مری شلی با رمان «فرانکشتاین» به نوعی هشدار داد که علم و به طور خاص پزشکی شمشیری دو لبه است، اما این استفادۀ حکومت وقت آمریکا از بمب اتمی در جنگ جهانی دوم بود که قابلیت ویرانگری علم را ملموس ساخت؛ اتفاقی به غایت مهم که حتی الهامبخش تدوین ساختار نهایی یونسکو شد. امروزه هم شاهدیم که با نقد «علمپرستی» افراطی و ارزش دادن به اخلاق نوعی جریان بازگشت به اندیشههای شرقی و اخلاقمداری ایجاد شده و با مراجعه به آثار اندیشمندان اسلامی در مییابیم اخلاق زیستی موضوع بحث جوامع در حال توسعه نیز قرار گرفته است (17).
در دنیای جدید، اختراعات، اکتشافات، نوآوریهای علمی، کاربرد فنّاوری و پیشرفتهای علوم زیستی بهویژه دربارۀ سلولهای بنیادی، آزمایشهای ژنتیکی، همانندسازی و غیره باعث طرح مسائل اخلاقی، حقوقی و اجتماعی پیچیدهای شده است (19، 18). این روند شاید آنگونه که برخی مؤلفان باور دارند بخشی از تبعات زندگی ماشینی و شرایط صنعتی عصر حاضر باشد که بسیاری از جنبه های متعالی زندگی بشر را به نیستی کشانده است (20).
در هر حال علت به وجود آمدن سؤالات فوق آن است که ما در حیات خود، بهویژه بعد اجتماعی آن، مدام در حال سنجش رفتارها با «اخلاق هنجاری» (21) هستیم تا امور خوب از بد را تشخیص دهیم.
اخلاق هنجاری از دو جهت رفتار انسان را بررسی میکند؛ «غایتگرایی» و «وظیفهگرایی». در نظریات غایتگرایانه، نتیجۀ کار مدنظر قرار میگیرد، از این حیث که غلبۀ کار با خیر است یا شر. اما در دیدگاههای وظیفهگرایانه نگاه میشود که ویژگیها و وظیفه عمل چیست؟ (22).
در این میان پزشکی نیز، بهمثابه یکی از مهمترین و مفیدترین حِرف جامعه، در حصار این هنجارها قرار دارد. بیشتر ما با «سوگندنامۀ بقراط» آشنا هستیم و بر اساس برخی تألیفات، حتی «ابنسینا» پزشکی را نوعی فضیلت برشمرده و بر رعایت موازین اخلاق در امور مرتبط با آن سفارش نموده است (23).
منتهای مراتب «هست»ها لزوماً از «باید»ها تبعیت نمیکنند. سوگندنامۀ بقراط را کنار بگذاریم؛ خوب یا بد، در دنیای نو-سرمایهداریِ امروز سنجش امور با منفعت مادی، رواج خاصی یافته است. پس به نظر میرسد در عین احترام به اندیشهورزیهای عالمانهای که غایات و وظایف خاصی برای هر چیز تعیین میکنند، باید دید در عرصۀ واقع چه میگذرد و یا لااقل با توجه به نشانههای موجود سعی در شناسایی هنجار حاکم بر یک حوزه کرد.
از رهگذر این تأمل، یک پرسش مهم این است که تا چه میزان میتوان از پزشکی در تداومِ بقا بهره برد؟ پاسخ اولیه میتواند همان باشد که اکثر ما از عهدۀ آن بر میآییم: «تا جایی که اخلاق اجازه دهد». اگر از همان سؤال تکراری بگذریم که حالا بگویید اخلاق چیست، زمانی که پرسش مهم ما با محک «درجۀ اهمیت بقا» سنجیده شود، توقف خواهیم کرد. این امر زمانی به تمامه جلوه میکند که بدانیم به باور برخی اندیشمندان «یکی از نیرومندترین انگیزههای شکلدهندۀ رفتار انسانها، اشتیاقشان به زندگی است و نه مرگ... » (24).
انسان در عمل برای «ماندن» مرزهای اخلاق را مدام جا به جا کرده است. در پس تمام آزمایشهای پزشکی بر روی حیوانات تکبر ویرانکنندهای خوابیده است. در همین راستا گرچه در عالم نظر بسیاری از مکاتب عرفی و ادیان با تمسک به مفاهیمی مانند «تقدیر»، «کرامت انسان«، «مخالفت با کالاپنداری انسان» یا «اهمیت امر زناشویی» با فعالیتهایی مانند «شبیهسازی» مخالفاند (26، 25)، اما میتوان پرسید: «اگر ادامۀ نسل بشر بسته به دستکاری ژنتیک یا ایجاد موجودات ترکیبی (انسان-حیوان) باشد، آیا باید اصول متعالی اخلاقی را به نفع این اقدامات کنار زد؟» پاسخ بهغایت دشوار است. بهویژه آنکه انسان ذاتاً آزمند است و محال است در قامت یک «نوع» زیر بار انقراض برود. اما در این میان حقوق کجای داستان قرار دارد؟
حقوق و لزوم تنظیمگری روابط جمعی
نظام سیاسی ناگزیر از ایجاد و حفظ نظم در جامعه است. یک ابزار مهم برای این امر، حقوق به منزله قانون و مقررات است که اساساً از مهمترین موضوعات مسئلۀ فرمانروایی سیاسی محسوب میشود (27). برای حقوق اهداف متعددی تعیین کردهاند؛ از ایجاد نظم تا تحقق عدالت (28). اما در عمل به نظر میرسد شانههای حقوق از تحمل عدالت ناتوان است و ایجاد نظم هدفی نزدیک و ملموستر است.
با توجه به این ملاحظه، در برابر آنچه در جامعه میگذرد حقوق ملزم به تنظیمگری یا تأسیس است. زیرا خواستههای سیال شهروندان (29) و نهادهایی که برای تأمین آن نیازها به وجود میآیند گاه منتظر هنجارهای رسمی نمیمانند و چون در واقع امر وجود دارند حقوق حسب وظیفۀ ذاتی خود ناچار است بدانها بپردازد.
اما باید توجه داشت در حالت مطلوب، حقوق در قبال این امور قادر به هرگونه برخوردی نیست. آنچه باید مطمح نظر نظام سیاسی باشد، تبعیت آگاهانه، داوطلبانه و پایدار است (30). ضمن آنکه در نگاه جامعهشناسانه حقوق نباید نسبت به تحولات جامعه سردمزاج باشد. چرا که در این صورت توسط تابعان کنار زده و متروک خواهد شد. چنین وضعیتی نمیتواند مناسب یک نظام حقوقی باشد. زیرا در صورت ادامۀ این وضعیت در جامعه به حساب نخواهد آمد و در نهایت مجبور به استفاده از شیوههای بازدارنده (زور، تشویق، تنبیه) خواهد شد که آنها نیز به نوبۀ خود کارآمدی حکومت را کاهش خواهد داد (31).
به هر روی پرداختن حقوق به هر یک از مسائل بشری برخورد خاص خود را میطلبد. امکان ندارد حقوق بتواند با همه امور با یک الگو برخورد کند. این امر به ویژه در مسائل مربوط به حقوق عمومی به خوبی جلوهگر است: برای مثال اصل استماع در پروندههای مربوط به امور امنیتی تحتالشعاع قرار میگیرد (32) یا اصل شفافیت، بهدرستی، در خصوص بودجۀ نهادهای راهبردی نباید رعایت شود (33). حال میتوان پرسید حقوق در برابر آن دست فعالیتهای پزشکی که درصدد تأمین تداوم حیات بشر هستند چگونه میتواند برخورد کند که همچنان محترم بماند و بدان عمل شود؟
مقدورات حقوقی
پزشکی به دلایل پیشگفته حیات اجتماعی انسانها را به شدت متأثر میسازد (34) و با توجه به نقش مهم آن در تداوم بشر بر کرۀ خاک، مدام محل بحث متکلمان، فقها و حقوقدانان بوده است. مباحث کلامی و فقهی در جای خود به شکل مستوفی بررسی شدهاند (36، 35)؛ اما حقوق نیز ملزم است با توجه به وظایف مهم خود بدان بپردازد.
حقوق باید دنیای ما را بهتر سازد. حقوقی که نسبت به تحولات جامعه بیاعتنا باشد، نتواند از عهدۀ وظایف مهم خود بر آید، اتکای صرف به زور داشته باشد یا غایت آن تأمین منافع صاحبان قدرت باشد، پایدار نیست. اما چگونه میتوان در تعامل میان حقوق و پزشکی، بقای بشر را تضمین و در عین حال از کالا شدن او جلوگیری کرد؟ به عبارتی، گرچه راهنما بودن یک سری اندیشههای بنیادین برای حقوق محل اتفاق نظر اکثر اندیشمندان این حوزه است (37)، اما آیا در عالم واقع میتوان نظاماتی بین حقوق و زیستپزشکی برقرار کرد که مسیر بقا را به شکلی مسالمتآمیز هموار سازد؟ به نظر میرسد در این حالت محتوا و بستر قانون تؤامان مطمح نظر قرار میگیرد.
یکی از مهمترین ارزشهای یک نظام حقوقی میتواند برابر بودن مردم در قانون و در برابر قانون باشد (38). تنها در این حالت است که انسان از رعیت به شهروند بدل میشود. چرا که فرض مخفی در باور به نابرابری، برتری ماهیت یک عده از انسانها و در مقابل، خوار و پست بودن برخی دیگر از حیث ماهیت است (39). برابری اما به نوبه خود یک فرهنگ است (40) که محیطِ بر نظام حقوقی است. از این منظر، قانون برای اجرا نیازمند زمینههای متعددی است که در این میان بستر فرهنگی، موقعیت ممتازی دارد (41). البته فرهنگ بر پزشکی نیز تأثیرگذار است. این نقش به طور خاص در امر تولید مثل دیده میشود. امروزه بر اثر تماس فرهنگی غرب با سایر کشورها، کنترل موالید شکل خانوادهها را تغییر داده (42) و حتی میتوان چنین برداشت کرد که کنترل زاد و ولد خود راهکاری برای بقای نوع بشر به شمار آمده است (بر اساس این ایده که کاهش تعداد جمعیت به افزایش کیفیت زندگی و نیز کاستن از حجم تخریب محیط زیست میانجامد).
باری؛ حال میتوان پرسید در فرض منوط بودن تداوم گونۀ بشر بر روی زمین به انجام آزمایشها و سایر اقدامات پزشکی خاص بر روی عدهای از انسانها، حقوق چه موضعی باید داشته باشد؟ آیا حقوق میتواند جواز به انجام این آزمایشها روی انسانها بدهد؟ بهویژه هنگامی که احتمال قویِ مرگ نیز در حین انجام چنین اعمالی وجود داشته باشد؟ آیا از این نظامات تبعیت خواهد شد؟ به نظر میرسد اگر حقوق صرفاً در مقام ارائۀ کدهای تنظیمی و تأسیسی و متکی به زور باشد با یک تراژدی روبرو خواهیم شد. زیرا در این حالت حقوق صرفاً یک ابزار ناکارآمد خواهد بود که مشابه «لباس جدید پادشاه»، اما در فضایی دیگر، ناتوان از پوشاندن زور عریان است. در مقابل اما وجود یک جامعۀ معتقد به برابری میتواند از کالاشدن انسان بکاهد. چرا که آنچه ملاک انجام آزمایشها میشود، نه برتری یک عده و پست بودن عدهای دیگر، که دادههای تجربی و عقلبنیاد پزشکی خواهد بود.
در این حالت میتوان امید داشت تلاش برای تضمین بقای انسان از حالت قربانی کردن خارج شود. اما همچنان حقوق با چالش مواجه است و آن چالش این است که چگونه میتوان برای جامعه لزوم تبعیت از چنین ضوابطی را توجیه کرد؟ زیرا بخش عمدهای از آزمایشهای مورد نظر، نابودی عدهای برای کمک به بقای سایرین است.
نتیجهگیری
پزشکی در تمام جلوههایش زیست انسانها را، بهویژه در حوزههای حقوق و اخلاق، متأثر میسازد. افراد در رفتارهای خود با سنجشهای اخلاقی روبرو هستند و حکومت برای نیل به نظم و نیز عدالت به حقوق نیازمند است. اصلیترین اثر پزشکی در تاریخ حیات بشر کمک به بقای اوست. این مهم از رهگذر تأمین سلامت یا زیباسازی، تداومِ ملموس یا ناملموسِ (مقبولیت اجتماعی) بشر را فراهم ساخته است.
امروزه اما بقای بشر با موانع متعددی روبرو است. خشونت، بیماریهای نوظهور و فقر را میتوان از جمله مهمترین این امور به شمار آورد. پزشکی به عنوان بخش مهمی از تلاش بشر برای تداوم (در مقام یک گونه)، وظیفهای انکارناپذیر دارد.
به نظر میرسد آنجا که پزشکی با انجام اقداماتی مانند آزمایشهای خاص و شبیهسازی سعی در انجام وظیفۀ خطیر خود دارد، هنجارهای اخلاقی مرسوم بیش از پیش نمایان میشوند و نظام حقوقی در جستجوی چاره بر میآید.
بررسی دقیق این رابطه نشان داد بقای گونۀ بشر از چنان اهمیتی برخوردار است که همین امر، بقا، خود یک غایت و یک «خوبِ برتر» به شمار میآید. اما با توجه به حب نفس و حرص موجود در ذات بشر، حقوق در چنین حالتی باید منتظر یک تحول در جامعه بماند. در غیر این صورت شاهد تبعیت آگاهانه، داوطلبانه و پایدار از ضوابط آن در این حوزه نخواهیم بود و حقوق در بهترین حالت ابزار دست زورمندان برای تسهیل انجام هر نوع آزمایش و... خواهد شد.
گرچه به احتمال زیاد وجود جامعهای که در آن باور به برابری رواج حداکثری داشته باشد، از کالا شدن انسان و خدشه وارد آمدن به کرامت آن در این وضعیت بغرنج خواهد کاست، اما مسئله به پایان نمیرسد. چرا که دقیقاً به دلیل همان حرص و حب نفسِ معمول، اگر انسانها آمادۀ فداکاری نباشند، بقا محقق نمیشود و نظام حقوقی برای نیل به تنظیمگری محتاج زور خالص خواهد شد. در این حالت، تنها فضیلتمدار شدن جامعه بهویژه از حیث گسترش روحیۀ فداکاری برای جامعۀ بشری میتواند حقوق و زیستپزشکی را از حیرانی نجات دهد.
تعارض منافع
نویسندگان هیچگونه تعارض منافعی در خصوص این پژوهش ندارند.